بسمه تعالی
بینندگان و خیلی از دوستان عزیز
متاسفانه به علت اشکال در سیستمی که اینجانب بلاگ نخلستان سعدی را به وسیله آن چک می کنم قادر به پاسخ کامنت شما و گزاشتن کامنت برای شما نیستم .(به خدا همه ی مطالبتونو می خونم).بنابراین لطفا عرض نفرمایید :بی معرفت چرا نمیای؟ چرا جواب نمیدی؟.بدین وسیله به علت این پیشامد از همه ی دوستان و بلاگداران محترم عذر خواهی میکنیم.
با سپاس فراوان
مدیریت افسرده بلاگ نخلستان سعدی
پی نوشت:افسرده به علت خرابی سیستم
بسمه تعالی
موفقیت از آن همه است
با وجود اینکه بنده از طرفداران هیچ کدام از تیم های استقلال و پرسپولیس نیستم .موفقیت تیم پرسپولیس را به تمامی بینندگان گرامی تبریک می گویم و برای این تیم پله های طی شده بیشتری از ترقی را آرزومندم.
با سپاس
چه می کنه این مدریت بلاگ نخلستان سعدی
(هیچ اشتباهی رخ نداده و نشان دادن عکس بالا تعمدی است)
هفته گذشته یکی از دوستان قبول زحمت کرد و مرا تا درب مدرسه رساند(با موتور).تا اینجا که اتفاقی نیافتاد!اما!
حدود سر پیچ داروپخش جنوبی بودیم که کیف من افتاد!و من در حالی که موتور حرکت می کرد می خواستم از موتور پیاده شوم و آن را بر دارم!آقا جورابت بو بد نده!چنان از روی موتور افتادم و روی زمین کشیده شدم که بهت زده شده بودم(خدا به راننده رحم کرد که وقتی این صحنه را دید سکته نکرد)جالبتر اینکه آسیب ندیدم(از شانس راننده!)جدا کار احمقانه ای بود!چی باعث شد من این کارو بکنم؟
نمی دانم در آن لحظه به چی فکر می کردم که آنقدر حواسم را پرت و ذهنم را مشغول کرده بود!به هر حال به خیر گذشت (در تمام فامیل سوژه شدم!)و این داستان خاطره ای جالب و به یاد ماندنی شد!
خیلی بده که به این نتیجه برسی که تمامی افکار و اعقاییدت در مورد آدم های اطرافت و دوستانت اشتباه بوده!و از ایجاد رابطه و آشنایی های جدید میترسی(جدا بده!)