نخلستان سعدی

درون سینه ات نهنگی میتپد

نخلستان سعدی

درون سینه ات نهنگی میتپد

بازی شوو یلدا

وقتی نهنگ کوچک بود: 

 

 

 

                        وقتی نهنگ کوچک بود

 

 

 

    فکر میکنم این عکس متعلق به حدود یک سالگی یا شش ماهگی من بوده و به اندازه ی کافی بامزه هست که نیازی به خاطره خنده دار نداشته باشه! 

   البته برای کشف و یافتن خاطره مورد نیاز بنده مصاحبه ای ترتیب دادم به شرح زیر: 

 

سوال این بود:یک خاطره از بچگی های من؟ 

  

      -نفر اول آقای برادر که در زمان تولد من ده سال سن داشته:لیلا (دختر خالم که یک سال از من بزرگتره) رو زدی!(عجب خاطره صریح و بدون شرحی!) 

      -نفر دوم خانم خواهر که در زمان تولد من هفت سال سن داشت:شبنم یادمه ولی تورو نه...

     -نفر سوم خانم مادر که مهم نیست چند سال سن داشت:تو خشگل مامان بودی!(لطف داری شما!) 

     -نفر چهارم آقای دایی اول:تو اونقدر ضعیف بودی که داشتی میمردی مثل کلپک!تازه مغزتم معلوم بود(چه توصیف قابل تحصین و محسوسی!) 

     -نفر پنجم آقای دایی دوم:وقتی قرص خوردی و مردی!(توضیح میدم)

  سایر آقایون دایی و خانم های خاله و حتی خانم مادربزرگ هم جوابی حدود همین پاسخ ها داشتند فقط خانم خاله ی یکی مونده به آخری که در شهر دیگری زندگی میکند افسانه هایی را در رابطه با علاقه وافری که نسبت به خواهرم که سیزده ماه و شش روز از من کوچیکتره رو بازگویی کرد به خصوص زمانی که اون رو به خونه اوردن که به نظر من چندان قابل تعریف کردن و نوشتن مجدد نبود. 

    

  در اینجا لازم به ذکر است بنده دارای پایین ترین سن خودکشی با قرص هستم که ناکام ماند و جریان از این قرار بود که:  

     شب جشن تولد دو یا سه سالگی از فرصت استفاده کرده و به سراغ یکی از کشوهای مادرم رفتم و تا می توانستم (یعنی خیلی!) از قرص های رنگارنگ جویدم.زمانی که والده محترم قصد داشت  از من عکس یادگاری بیاندازه ناگهان (به طور ناگهانی!) متوجه بی حالی من شد و پس مشاهده اضافات بسته های قرص بلافاصله مرا به بیمارستان رساندند.با وجود آنکه پس از تولد با تغذیه صحیح از نظر جسمی رو به بهبود بودم اما قرار بود دیگر در این دنیا نباشم و حتی آقای عزرائیل هم ما را با آن وضع نپذیرفت.بله!متاسفانه یا خوشبختانه(مطمئنا خوشبختانه) من زنده ماندم البته با تلاش فراوان آقایون دکتر و خانم های پرستار. 

     این تنها خاطره ای بود که سایرین آن هم به علت بی قراری های شدید مادر و پدرم به خاطرشان مانده است.  

 

 

 

 

                یلدا مبارک 

 

 

 

 

پی نوشت:۱-از اینکه زندم خوشحالم و بهتون بابت داشتن من تبریک میگم شدید!۲-از کم کار شدنم شاید متاسفم!چون مدتیه با هیچ کلمه ای اون چیزی که در درونم هست رو نمیوتنم فریاد بزنم البته قبلا هم چندان ... نبودم ولی بعضی وقتا اینجوری میشم که این دفعه خیلی طولانی شده!۳-شعری که واسم گفته بودن به دستم رسید!۴-از حضورتون حس خوشحالی عمیقی دارم!۵-امان از دست ما زمینی ها!۶-به قول استاد:عربا بوشو زدن با لنگه کفش واویلا واویلا!۷-آیا چیزی مونده که نگفته باشم؟

دختر دهاتی

وبلاگ خانم دکتر بهجت نجیبی فینی با نام دختر دهاتی راه اندازی شد. 

 

 

 

پی نوشت:من می خواستم افتخار کسب کنم.برای رهبرم .برای کشورم.مادرم و... 

               من می خواستم  جبران کنم .با دستان خالی خانه آمدن را 

               من می خواستم با بغلی پر از مدال های طلا از مسابقات جهانی به خانه بیایم   

               من می خوام گزافه گویی را تمام کنم

               من می خواستم پاس گل را بگیرم ولی رباط پای چپم پاره شد

چهارم آذر ماه ازساعت۵:۳۰ تا ۲۲:۱۰

-عجب!

-سلام خسته نباشید.اشتراک۴۴۹هستم .بلوار دوازده فروردین.ممنوم خدانگهدار.  

-سلام خسته نباشید.بله.درسته.بله.بله.بله.لطف دارین!.ممنونم.چقدر شد؟خواهش میکنم.خدانگهدار. 

-سلام نوه حاج آقا صابر!چطوری؟نه!

-سلام دانش آموز آینده ساز!.گمشو!!!  

-سلام بر دانش آموزان شهید پرور بندرعباس.خوب!تو چطوری؟  

-کافیه خانما!

-چرا!اوردم!کی میگه؟ 

-سلام آقای مهدوی.ممنون.لطف دارین. 

-ها!  

-آقای مهدوی این در رابطه با کرتینول هم صدق میکنه؟

-اگوئیست احمق!  

-یک مسئله مجهول تا اعماق ذهنتو عذاب میده.بعدها میفهمی ارزش مسئله شدن هم نداشته.البته بقیه اینو میگن.اما هر چیزی به وقتش ارزش خودشو داره.مطمئن شو ازش لذت میبری چه حالا چه آینده وقتی بهش فکر میکنی حتی اگه به نظرت مسخره بیاد

-دشب دیدمش.نه با یه آقای مسن بود.به صحبت نرسیدیم.در سفارت هند.سینما بودم!موفق باشی!

-لذت ببرین.

-چرا این حرفو میزنی؟از دست شما دخترا!مملکت دستتون باشه همشو به آتیش میکشین! 

-خوندم.بیست!جو درسخونی گرفته شدید!  

-کیوسک دانلود کردی؟به چه دردی می خوری تو؟می ترسم اینجوری پیش بره مغزت فاسد شه!خودتی!

-مهشید شورشو بیرون اوردی!.مثل جوجه مرده میمونه به خدا.نرو تو جریمه خب! 

-مرسی خیلی توپ بود!اکسیژن تو رگام جاری شد! 

-گللللللللللللللللللللل!
-خداحافظ خانم!حتما! 

-نه بابا!پول ندارم!جان شایا ندارم!عجب! 

-بریم.نه من خرید دارم.یه نقشه جهان بزرگ! 

-سلام خسته نباشید.نقشه جهان می خواستم.گلاسه ندارین.نه همینو میبرم.ممنونم آقا چقدر شد؟خدانگهدار 

-مهمون زهرا.فکر کنم تنها آدمهایی هستیم که میام اینجا ناهار می خوریم! 

-ندارم به خدا! 

-سلام .خوبید شما.ممنون 

-سلام نصفه خانم.خوبی؟خجالتی! 

-شب به گلستان تنها منتظرت بودم...باده ناکامی ار هجر تو پیمودم...منتظرت بودم...منتظرت بودم...آن شب جان فرسا من بی تو نیاسودم...بس که شدم پیر از غم آن شب و فرسودم... 

-ممنون آقای کرد.ببخشید مزاحم شدم.قربان شما.خداحافظ

-شایا شایا شایا بعد از ظهر دفترتو بیار 

-شب خوبی داشته باشی...  

-من مواظب خودم هستم

-سلام 

-سلام.من اومدم.نه.من فعلا مغرورم کسی با من حرف نزنه!زیست بیست!قربونت.من مطعلق به همه خانوادم! 

-سلام کودک خوبی؟ 

-سلام زن دایی محترمه و مکرمه 

-سلام کلپک صورتی. 

-نه دارم جزوه مینویسم 

-ای مامان من ساعت ۳ دارم میرما.خوبی که؟ 

-به خدا اگه حیان دست به دومینوهام بزنه میکشمت شیوا.یه یه یه.زشت 

-نه.شبنم یه زنگ آژانس بزن. 

-مامان پول کرایه به من بده.نه پنج و نیم شیش 

-من به پشتوانه خانواده و رهبر جمهوری اسلامی جزوه فیزیک مینویسم با اجازت 

-من در خدمتم 

-مامان.ای مامان.دوستت دارم.فعلا خدافظ 

-سلام خسته نباشید.بله.راست.بفرمایید.خدانگهدار 

-میبینم که سخت مشغول درس خوندن و تحصیل و جبران زحمات مادر و پدر هستین.ملیکا بیا پول رو هم بزاریم ماکسیما بخریم.جدی میگم!مسخره خودتی 

-ما هیپی ها نه عقدی هستیم نه صیغه ای! 

-سلام آقای خیری نژاد.خوبن سلام میرسونن 

-مهسا گرفتیش؟من ۱۰ بار اینو سند کردم.من که گوشی ندارم کهره.

-مرجان.مرجان (سلام ملیکا).نخند 

-مگه من مسخرم؟هی میگه بگو.دورت بگردم. 

-خسته نباشید.نه پیاده میرم.تازه ساعت پنجو نیمه آقای خیری.خدافظ.سلام مائده رو برسونین 

-زری ای زهرا درست را برو نه!چن!!! 

-چه خوشگل گفت 

-سلام نیما جان.خوبی؟ 

-خدافظ.نه من برم خونه که مامانم می خواد بره بیرون. 

-دوست همان دعای شماست که مستجاب شده است. 

-سلام.بر اهالی گرامی منزلگاه ابدی 

-ماه تولدت مبارک!
-برو خب.نه برو .من مواظبتم 

-شبنم.شبنم.شبنم.گاو! 

-مادر من بزار من اینو بنویسم.چشم

-من چیکار دارم که بپرسم.اگه بخواد به من میگه!ازش خوشم نمیاد.از خودم. 

-نمایشگاه میریم؟الان میرم 

-کسی چیزی نمی خواد؟  یه سر به شهریار ترک بزنم

-سلام آقا بابک سوپرمن!من اون شب اومدم نبودین.یه پنالتی به افتخار خودم! 

-خدافظ 

-سلام.چقدر شد؟یه سی دی هم می خواستم.خدافظ 

-بریم؟نمیریم؟الان میریم بریم بریم.  

-عاشقتم!   

-چه آسمونی!
-مامان مصطفی ۳ تا گل داده! 

-فردا.کلمه ی قشنگیه!

 -شیوا من تغییر نکردم؟نه نه نه نه نه نه خب تغییر نکردم دنبال چی میگردی؟ 

-واسه ساناز؟کره زمین!به خدا یه دونه از کوچولوهاش!خیلی فکر کردم ولی دلیلی براش پیدا نکردم.