به نام خدایی که قطاب را آفرید
سلام و از این حرفها
تبریک ماه رمضون و از اون حرفها
خبر این که در حال حاضر سه روز که من در یزد به سر میبرم نقطه
قرار نیست کسی جایی و یا چیزیشو عمل کنه؛برای گردش اومدم نقطه
برای توصیف یزد در آینده یک پست می زنم نقطه
فقط یه چیزی:
از وقتی اومدم یزد هر شب خواب های عجیبی می بینم
شب اول:خواب چیزهایی که واسشون عذاب وجدان دارم
شب دوم:خواب دیدم داریوش بندر کنسرت داره و فقط خانواده ما بلیط کنسرت رو خریده بودن؛بنابراین داریوش با ناراحتی تصمیم گرفت برنامشو خونه ما اجرا کنه.جالب اینجاست که محمد سایبانی هم خونه مون بود.
هچی دیگه؛داریوش اجرا کرد و سه چهار تا آهنگ خوند.بعد من بهش گفتم شقایق رو بخون و همینجور که می خوند من بغلش کردم و زدم زیر گریه...
شب سوم:خواب دیدم با خواهر کوچیکم تو جایی شبیه محله عوضیا پیاده شدیم؛بعد چندتا مرد که لباسشون مثل نینجا های تو جومونگ بود؛با اسلحه بهمون تیراندازی کردن؛من دست خواهرمو گرفتم و دویدم.از یه عالمه کوچه رد شدیم تا رسیدیم به یه بلوار ساحلی.خوشبختانه اونا گممون کردن...
شب چهارم:خوبه گفتم سه روزه اینجام!
دنباله نوشت:۱-نمی خواستم با قطار بیام و جون بقیه مسافران رو به خطر بندازم ولی خوشبختانه اتفاقی نیفتاد.۲-با رتبه ۵۴۱۷ آزمون پزشکی آزاد آزمایشی هیچی قبول نشدم.اینو واسه غواص کاشف گفتم.۳-نیستم حالتونو بپرسم پس مواظب خودتون باشین!