نخلستان سعدی

درون سینه ات نهنگی میتپد

نخلستان سعدی

درون سینه ات نهنگی میتپد

وقتی یک نهنگ پلانگتون جدیدی را کشف می کند

آیا تا به حال به این مسئله دقت کرده اید که همه روزها با صبح آغاز می شوند

وقتی ماهی ها در پشت دندان های شانه ای شکلم گیر می کنند

چشمهای ایران 2

 

تا انجا که توان داشته باشم می روم هر چند می دانم بی راهه ایست در وصف حماقت و جنون .

هر چند می دانم در عاقبت آن راه های پست و بلند پشت سر گذاشته شده وحال که به کام ما نیست و شاید آینده ای که حتی به حرمت نفسمان رحم نکند چیزی جز خاطره و تجربه نمیماند . افسوس که تجربه بر انسان زندگی نمیشود .

انسان حتما کرمی یا مرضی دارد که میداند آخر این راه بی راهه است هی آن را میرود .حتما بالا خانه اش را فروخته که نمی فهمد پدر من برادر من آزموده را آزمودن خطاست .ومالیات بزرگترین مشکل آدمی است. آنچه انسان از آن میگریزد دالانی است پر ز بدبختی و آشفتگی های سرشار .

انسان که رنج میکشد ناخن ها و موها یش و حتی نفسش درد میگیرد. از انسان به پستی یاد میکنم تا آنجایی که میدانم بلندی در خود نداشت که رویش را آسفالت کنیم. آنچه به همه ی ما نسل دوازدهمی ها صابت شده آن است که شیر برای بدن مفید بوده و قادر است به استخوان ها و دندان ها استحکام ببخشد . این کشف همچون طوفانی در تاریخ دانش بشریت ماثر بوده است همه مردم دنیا مصرف نمیکنند و به احتمال 100 درصد همش زیر سر آل پاچینو بود که شیر رو در رسانه ملی تبلیغ نکرد. الله اعلم .

آه مردم چه میدانستند کی باران میاید تا بروند و گدا ها و معتادین تزریقی را از خیابان ها جمع کنند و بریزند تو دریا تا تحقیقات جدی روی مرجان های دریایی صورت بگیره.نمیدانیم که چه وقت آتشفشان ها فوران میکنند . ما در جامعه امن و عاری از هر گونه پشه مالاریا زندگی میکنیم و بورس اوراق بهادار از 7 روز دیگر شروع میشود و تو هنوز نشسته ای با جکی جان در رابطه با ساعت جلوی در گذاشتن زباله اختلاط میکنی. پس از گذشت سالها در اعماق زمین نفت تشکیل میشود و پدر در بهشت جاوید که از آن مادر است اجاره نشین است و.هوا بس ناجوانمردانه سرد است .اگه بگی دایناسور چند چشم داشته میگن دیشب که داشتم میاومدم خونه یه گوریل رو دیدم که داشت با نوکش به بچه هاش غذا میداد .گاندی رو دیدم داشت یارانش رو موعضه میکرد . میگفت رنگ لاک ناخن شست پای همسایه بودا آبی بوده که به زرد کهربایی شباهت داشته واسه همینه که بعد از تلاش فراوان لئوناردو داوینچی مقاله ای نوشت در رابطه با تاثیر رنگ آب بر روی میزان طلاق ها در ایران . این معجزه بود که این دسته مقالات مثل سویا و ماکارونی فروش داشت .لینکین پارک ترانه ای میخونه به اسم مولانا در آتش شهرت . وانگهی به بلقیس جون بر بوخوره که شوهرش یک آدم زشت و مفلوک و ناتوان و بیچاره و در به در زندگی زندون کراک و تریاک و هروئین و هشیش و کم کم موعضل جامعه دیروز .

70 درصد زنان امریکا حلقه ازدواجشون الماس ما هم در تنگنای زندگی گیر کردیم داریم خفه میشیم از بوی گند جوراب .درخت . ستاره ها در آسمان سیاه و تیره شب مثل ریبوزوم ها به روی شبکه آندو پلاسمی هستند. از آخرین اعترافات شهلا میتوان نتیجه گرفت شیر بخورید شیر شمیل تا پاینده باشید . نرخ طلا و نفت در حال سعود است با این حال اهمیتی که به سوراخ شدن لایه ی اوزون ونابود شدن قطب جنوب داده می شود شایسته تعجب است دیگر اینکه هیچ کس نمیداند به طور دقیق قربانیان عبدالمالک ریگی چند نفر بودند . اوضاع ما که سطل اشغال میوه فروشی است .2007 سال است که مردم روزها را میشمارند وبا وجود اختراع تلفن و موبایل رشت مظهر رطوبت و بندر عباس شهری ساحلی است و ارگ بم مکانی تفریحی .فست فود باعث بیماری هایی مثل ایدز می شود برای همین ما آسفالت خیابان را برای اینکه نشان دهیم فکر مردمیم میکنیم . لبخندها در حال پرت رفتنند و قانون کوانتمی اتم ها زیر پا له میشود .مشکل ایمانی همه ی جوامع ادغام کردن موقعیت اجتماعی و دینی مذهبی است . نادرشاه پسرش را کور کرد روزگاران را چه شد؟ متناقض نامه ای بیش نیست واز آزادی مجسمه حرفی نمیزند و حتی از جزیره ی بی آفتاب بلکه به خاطر می اورد زمانی با که سعدی و الکساندر دوما از اصلاحات اجتماعی حرف می زدیم سعدی گفت :یکی از رفیقان شکایت روزگار نامسا عد به من آورد که کفاف اندک دارم که ناگهان انکیدو وارد شد و گفت درود بر ملکه مادر و شد مجلس آرای بلا معارض .گنجشک مرغ مستی است از سحر دم می زند .زمان ما ایران 28 استان داشت .اه از اینکه ملیجک ما هنوز همچون ناصر دین شاه را برای وصال نیافته بعد می گویند چرا جوانان خودکشی می کنند. همان داستان شهرت کاکا و تنفس سنگ .به چهره خلاصه : در خانه اگر کس است یک حرف بس است .پس بستنی را باید خورد و گر نه آب میشود ...

آغاز شنا در دریای مکران

اهمیت رنگ دیوار

 

 

تلفن زنگ می خورد ُ اما مال خانه همسایه است پس توضیح خاصی برایش نداریم توی این خونه نه تلفنی هست نه تلویزیونی نه رادیو نه حتی ضبط صوتی هیچ صدایی نیست جز صدای لیوانی که با هر بار برداشتن و گذاشتن آن ایجاد می شود.یک سالن خالی با دیوارهای قرمز که توی اون فقط یک مبل بزرگ کنار پنجره است و یک ساعت روی دیوارکه ساعت چهار صبح است اصلا مهم نیست.

وسوال اینه که آیا قاتل ها همیشه از انجام قتل خوشحالند و یا افسرده و غمگین ؟ پاسخ خیلی سادست هیچکدام کسی که می تونه آدمی رو بکشه باید آدم غمگینی باشه اما کسی که به هدفش رسیده الزاما آدم خوشحالیه و از ادغام شدن این دو حالت یک قاتل به وجود میاد.

یک قاتل که روی مبل بزرگ کنار پنجره نشسته و روزنامه  ورق میزنه و چای می خوره که اصلا هم سا عت چهار صبح و رنگ دیوار براش مهم نیست و مهم نیست چند نفر رو کشته چه کسی رو کشته و چگونه کشته این فعل کشته که از مصدر کشت گرفته و به سوم شخص مفرد تبدیل شده با اهمیته و اینجا یک سوال تازه داریم آیا هرکسی که آدم کشته قاتله ؟

فردی که به هر نحو کشته می شود مقتول است یا خیر و اگر مقتول است قاتل وی او را کشته یا قتل وی را انجام داده و به زبان واضحتر وی را به قتل رسانده است پس باید در این مسئله تفکر داشت که رابطه قتل با کشتن چیست؟

بطور کلی ما هر کشتاری را انجام می دهیم مثل کشتار گاو کشتار حیوان کشتار انسان کشتار فرهنگ کشتار عواطف کشتارافکار کشتار نخبه و...اما میتوانیم قتل را نیز در این موارد اجرا کنیم مثل قتل گاو قتل حیوان قتل انسان قتل فرهنگ قتل عواطف قتل افکار وقتل نخبه بنابر این نتیجه می گیریم واژه کشت و قتل هم معنی هستند پس ما یک کشنده داریم که می خواهیم وضعیت روحی وی را بسنجیم که آیا خوشحال است و یا غمگین و افسرده پس یک کشنده که انسانی را کشته و به هدفش رسیده ادغام شده ای از حالات روحی خوشحال و افسرده و غمگین است . باید اندیشید که کشنده ما یک کشنده معمولی است یا یک کشنده غیر معمولی . اکثر کشنده های معمولی دو صورت دارند یا به حدی عذاب وجدان می گیرند که خود را می کشند و یا تحویل پلیس می دهند و عتراف می کنند و صورت دوم بیخیال می شوند و فراموش می کنند که کسی را کشته اند که اگر کشنده معمولی باشد خیر و برکه و اگر غیر معمولی باشند دو راه دارند یا مثل کشنده ما میشوند و یا مرتب آدم می کشند تا روزی که خود نیز کشته شوند . اما کشنده ما روی مبل کنار پنجره در اتاق دیوار قرمزی نشسته و روزنامه سیاسی می خواند و هیچ آدمی را نمی کشد . پس صورت سوم در مورد کشنده ما صدق می کند که دقیقا کشنده ای غیر معمولی است اما ما در پی گفته ها و روایات گذشته نیستسم در صدد کشف حالات روحی کشنده غیر معمولی هستیم که آیا خوشحال است و یا غمگین و افسرده . مسئله مهم که شایان ذکر است کشنده است که آیا این از مصدر کشت کشت یا کشت آمده است پس بهتر است از همان کلمه قاتل استفاده کنیم . قاتلل از قتل می آید و باید از مشخص شود قتل عمدی است و یا غیر عمد و قاتل ما کدام یک از گزینه های فوق ذکر است . بله ! قاتل ما مرتکب قتل عمد شده که مثل بعض از دیگر مسائل مهم نیست . این مهم است که قاتل مرتکب قتل عمد شده ما خوشحال است یا غمگین و افسرده . اگر تمام گفته ها را جمع بندی کنیم قاتل غیر معمولی را خواهیم داشت که مرتکب قتل عمد شده و در ساعت چهار صبح روی مبل بزرگی کنار پنجره نشسته و روزنامه می خواند و چای می نوشد . به علت گرفتن روزنامه جلوی صورتش نمی توان فهمید خوشحال است یا غمگین البته در بعضی آدم ها از روی چهره نمی توان فهمید خوشحال است و یا ...