نخلستان سعدی

درون سینه ات نهنگی میتپد

نخلستان سعدی

درون سینه ات نهنگی میتپد

-صبح شد!

-خب.که چی؟

نظرات 9 + ارسال نظر
بدیس 24 مرداد 1387 ساعت 08:43 ق.ظ http://aask.blogsky.com/

سلام.بستگی داره چطور صبحتو آغاز کنی ونگاهت به زندگیت چطور باشه

سلام
چه عجب!
با مسواک زدن!
که فوق العاده لذت بخشه(کاملا جدی بود)
امیدوارانه!!!

ماهی بالی 24 مرداد 1387 ساعت 09:22 ق.ظ http://mahibali.blogsky.com/

که....






یه خبر تازه بیا و دگران را هم بخبران

حت






ما!

سروش 24 مرداد 1387 ساعت 11:09 ب.ظ http://lack.blogsky.com

بله اگه صبح رو با دیدن قیافه نشسته داداشت شروع کنی
یا با غرغر های مامان

ولی ...

تازه پتو رو از روت بکشن ببرن.کولر رو هم خاموش کنن.هی بالا سرت بگن:
شقایق
شقایق خانم
شقایق جان
شقایق
شقی
شقوله
بمیری از دستت راحت شم
ای خدا
ای هوار!
خبر مرگت
چقدر می خوابی!
...
البته اینها کمتر اتفاق می افته چون من زودتر از همه بیدار میشم.
که چی؟
که از اینکه یه روز دیگه می تونی زندگی کنی خوشحال باشی.حالا هر اتفاقی هم که بخواد بیافته!
ولی چی؟

نیچه 28 مرداد 1387 ساعت 12:09 ق.ظ

سلام
صبح شد و آب پاکی به صورتت بزن و نفسی چاق کن . و از آنچه هستی راضی باش و زندگی کن.

سلام
هستم!همین کارو می کنم!
سپاسگزارم

مهرگان 28 مرداد 1387 ساعت 10:53 ب.ظ

سلام

شب بخیر

سلام

لالالالا عروسک جون دیگه شب شد لالا
به قربون دو چشمونت دیگه شب شد لالا
بقیشو بلد نیستم دیدنگ دینگ لالا...

غواص کاشف! 29 مرداد 1387 ساعت 03:06 ب.ظ http://sakooye-shirjeh.blogsky.com/

سلام شقایق٬ شقی٬ شقوله (!!) جان...
میخواستم یه سخنرانی غرا واسه خوب که چی که صبح شدت داشته باشم دیدم جوابایی که به کامنتها دادی کاملا خالی از ناامیدی و ناراحتیه! حتی به مسواک زدن صبحتم اشاره کردی !!! گفتم دیگه من شی شی بگم به اییییی دختر؟؟؟؟
گفتم خدا رو شکر! ولی نفهمیدم خودت که اینا رو پرسیدی واسه چی زدی {خوب که چی؟}!!
ااای کلک نکنه میخوای ملتو به تفکر واداری؟؟ که اونی که افسردست خودکشی کنه و اونی که شاده شادتر شه؟:))
مدتیه حس نوشتن ندارم! ولی منتظرم اون حسه بیدار شه و صبحش آغاز بشه و نگه که چی؟ :))))

سلام غواص کاشف عزیزم
کی گفته من نا امیدم؟!اگه نا امید بودم که جواب کامنتارو نمیدادم!شیزی به اییی دختر نئوووو!
اونی افسردست بره بمیره!
اونی که شاده قدر خودشو بدونه!
کجاشو دیدی؟بلدیا!!!
می دونم اون حس بیدار میشه و تو یه شاهکار مینویسی و وقتی بیدار میشه با صدای بلند فریاد می زنه :





من یه گوگول مگولم...

ادم 29 مرداد 1387 ساعت 03:46 ب.ظ

په چته این همه غر میزنی دختر؟شاید زندگی همین باشد

من کی غر زدم؟زندگی به این خوبی!!!
اونقدر قدرتمندی که می تونی گرسنگی رو از سیری تشخیص بدی
فرق گرم و سرد متوجه بشی
خوب و بد رو متفاوت بدونی
و بتونی ۲+۲ رو درک کنی
از مسواک زدن لذت ببری
همینا هم برای ادامه زندگی کافیه!!!
مرسی که اومدی
زندگی همینه!!!

احسان شهریاری 29 مرداد 1387 ساعت 04:49 ب.ظ http://lakposht.blogsky.com

سلام صبح شد ومن به دیروز بدهکارم

طلبت چقدره؟
قد دو تا فحش که باید میگفتی و در شائنت نبود بگی؟
قد بچه ای که باید نازش می کردی و نکردی؟
قد دوست دارمی که به مادرت نگفتی؟
قد آسمونی که یادت رفت نگاش کنی؟
قد صبح بخیری که نتونستی به خودت بگی؟
نفسی که دمش از بازدمش بیشتر طول کشید؟
یا شایدم مسواکی که وقت نشد بزنی!
خوشحالم که اومدی!

احسان 1 شهریور 1387 ساعت 05:59 ب.ظ http://lakposht.blogsky.com

مرسی

خواهش میکنم!بابته؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد