به قول یکی از دوستام که لال بود
... نوشت:زمستون مبارک
بلاخره کفش بلور اندازه پای سیندرلا خواهد شد
و شیرین هرگز نفهمید و خوشحال مرد
به زیبای خفته هم بگین صورتشو بشوره
::::
دومین فرش خاکی
::::::
:::::: شرایط حضور
::::::
دو قطعه عکس 3*4
پرداخت مبلغ 35000 تومان به عنوان حق حضور در پروژه ساخت فرش خاکی
:::::: تقویم اجرایی ::::::
پی نوشت:فرش خاکی که یادتونه:
یاداور نوشت:من هنوز هستم.می تونین زندگی کنین
پی نوشت:همه مون حالمون خوبه مواظب هم هستیم وهواسمون به هم هست!
شاید واسه اینه که معلوم نیست در چه حالیم
کسی میدونه ۸/۸/۱۳۸۸ چه روزیه؟!!!
به نام خدای نامرئی ها
سلام
از اونجایی که نبودم و هر دفعه هم خواستم باشم اینترنت سراسری قطع بود حالا هستم با همه اون چند دفعه:
۱-سفر یزد(شهریور):
تا ۶ روز اول که فقط شب ها به پیاده روی میرفتیم و روز آخر تازه متوجه شدیم اومدیم یزد.
یزد؛خونه هاش؛کوچه هاش؛درختای بلند که تو پائیز زرد میشن؛هوای خنک؛موتور؛تاریخ؛مهریز؛غربالبیز؛حناسایی؛یه کوه شنی؛بازار؛موزه آب؛خانم ها و آقایان بندری؛کتاب فروشی هاش؛آتشکده؛باغ دولت آباد؛شیر حسین و مطب های دکتر رو دیدم. از تلوزیون و از تعریف های دیگران نمیشه یزد واقعی رو دید.ضمنا؛سردر آتشکده یه فروهر بزرگ و واقعی بود که از هیچ نقره فروشی نخریده بودنش.
یزد واقعا شهر خوبی بود!
منتها خدا رو شکر می کنم که تا وقتی برگشتم بندر و هیچ گونه حادثه رانندگی واسم رخ نداد!
هنوز خواب هایی که تو یزد میدیدم ادامه دارن...
۲-تولدم (پنجم مهر):
۵ مهر مصادف با:
سالروز فوت " وحشی بافقی" شاعر معروف
گشایش کارخانه های سیگارسازی دولتی ایران
روزی که رضاشاه دوران تبعید خود را آغاز کرد
روز جهانگردی
از همه مهم تر روز تولد من
پائیز بهترین فصل برای متولد شدنه!(این جمله از کیه؟از خودم!)
یک سال منتظر روز تولدم بودم؛از فردای روز تولد پارسال تا روز تولد امسال؛که رسید و گذشت.
روز تولد برای من مثل نوروز(چرا؟ به خاطر اینکه یک روز که شاید مال تو باشه)
فکر میکردم خیلی خوب خواهد بود(یعنی اصلا که نه ولی خیلی خوش نگذشت!)
خیلی فکر میکردم!!!
۳-آغار فصل مدارس:
باز هم مثل سال های قبل خیلی ها مدرسه رفتن؛خیلی ها نرفتن؛خیلی ها رفتن و دیگه
نمیرن...
۴-تفاوت ها خورشید با بقیه ستاره ها:
شاید اگه مایکل جکسون زنده بود تا حالا یه کنسرت با ورژن سبز برای ما می زاشت.
ما هم خیلی سعی میکنیم خودمون رو به اون راه(همون راه که بهش کوچه علی چپ هم میگن؛البته من دقیق نمی دونم علی یا هر کس دیگه) بزنیم و خیلی فکر نکنیم اما مسلما واقعیت چیز دیگریه...
۵-پی نوشت:
۱-اونقدر بابت دیر پست زدن اظهار شرمندگی کردم که فکر میکنم خیلی تکراری باشه
۲-اتفاقات زیادی افتاده و همینطور ادامه داره و اتفاقات زیادی هم خواهد افتاد
۳-اگر گفتم دلم تنگ شده واقعا تنگ شده و اگر نگفتم حالا که گفتم!
به نام خدایی که قطاب را آفرید
سلام و از این حرفها
تبریک ماه رمضون و از اون حرفها
خبر این که در حال حاضر سه روز که من در یزد به سر میبرم نقطه
قرار نیست کسی جایی و یا چیزیشو عمل کنه؛برای گردش اومدم نقطه
برای توصیف یزد در آینده یک پست می زنم نقطه
فقط یه چیزی:
از وقتی اومدم یزد هر شب خواب های عجیبی می بینم
شب اول:خواب چیزهایی که واسشون عذاب وجدان دارم
شب دوم:خواب دیدم داریوش بندر کنسرت داره و فقط خانواده ما بلیط کنسرت رو خریده بودن؛بنابراین داریوش با ناراحتی تصمیم گرفت برنامشو خونه ما اجرا کنه.جالب اینجاست که محمد سایبانی هم خونه مون بود.
هچی دیگه؛داریوش اجرا کرد و سه چهار تا آهنگ خوند.بعد من بهش گفتم شقایق رو بخون و همینجور که می خوند من بغلش کردم و زدم زیر گریه...
شب سوم:خواب دیدم با خواهر کوچیکم تو جایی شبیه محله عوضیا پیاده شدیم؛بعد چندتا مرد که لباسشون مثل نینجا های تو جومونگ بود؛با اسلحه بهمون تیراندازی کردن؛من دست خواهرمو گرفتم و دویدم.از یه عالمه کوچه رد شدیم تا رسیدیم به یه بلوار ساحلی.خوشبختانه اونا گممون کردن...
شب چهارم:خوبه گفتم سه روزه اینجام!
دنباله نوشت:۱-نمی خواستم با قطار بیام و جون بقیه مسافران رو به خطر بندازم ولی خوشبختانه اتفاقی نیفتاد.۲-با رتبه ۵۴۱۷ آزمون پزشکی آزاد آزمایشی هیچی قبول نشدم.اینو واسه غواص کاشف گفتم.۳-نیستم حالتونو بپرسم پس مواظب خودتون باشین!