آشپزخانه: من زمزمه می کردم:گل پیش روی تو ای گل من دیگر تماشا ندارد...گردد خجل گل ز رویت این جان این جای حاشا ندارد... مادرم زمزمه می کرد:بارو بندیل و ببند اینجا دیگه جای تو نیست...تو ترانه های من جایی واسه حرفای تو نیست... ته نوشت:۱-آخرین ماه فصل محبوبم شروع شده و رو به اتمام است.۲-امروز سه سال شد و از این بابت حال خوشی ندارم!۳-بیا بخندیم! |