من با وجود راه های بسته هم میروم

بزرگی نهنگی را فرض کنید که دارد زمین را مثل موش های کوچک میکند

تا پایین برود

پایین تر

تا مغزش رها شود

راه ها را هم بستند

من فرصت رفتن پشت پنجره را نداشتم

که بوی نسیم  را حس کنم

خورشید هنوز هم از افق  میاید

 رها بودن  میان زمین و آسمان

منتظر برای پیدا شدن یک قطب

دریا ما را نپذیرفت  پس زد

بخواهد یا نخواهد من نهنگم

و صبح ها به شنا میروند

  نمیمانند تا راه فرو رفته باز شود

از خمیر دندانهای تلخ که بدتر نیست

یا از بوی گازوئیل

اگر لازم باشد میرویم

پس لازم است

اگر این مارماهی های کوچک صد راهمان شوند  مهم نیست

نهنگ سفید که نیستیم خاطر خواهمان شوند  شکارمان کنند

 سیاه  کوچک

مغزم دارد بلند میشود

باران اگر بخواهد و میبارد

 بستنی هایم را خورده ام

دعوت  شده ام

بستنی  با خدا هم لذت دارد

وقتی آبهای شور بستره گلها میشوند

 بستره من که بزرگم  نهنگم

دنیا کارش تمام شده

هفته دیگر  برای شستشوی یخچال و فرش و دریا و کوه میاید

جیر و مواجبش را میدهیم

سر برج

 میلرزم

مثل گلها

که وقتی سربازها حمله میکنند پژمرده میشوند

و دسته عینکشان خراب میشود

حتی اگر کارت اینترنتم تمام شود

حتی اگر ۴ روز آسمان را از نزدیک نبینم

درز ها فراوانند

و مغز من کوچک

از همین شکاف ها فراریش میدهیم

 بستنی  می خوریم

و من از این پایین

در حال غرق شدن

مغزم را تماشا میکنم

که مثل بادبادک بالا میرود

کاش دلم میامد که قرقره را ول کنم

بگزارم  مثل آواز همه جا پخش شود

من گرمم

به واسطه گرمای عزیز و فرح بخش یخها

من رفتن را تعیین میکنم

به پشتوانه گرما

در من نشانه هایی از انقلاب درونی است

نهنگ ها معده های بزرگی برای حضم دارند

کم کم

انقلاب را حضم میکنیم

ما که نهنگ در حال رویش و  رفتنیم

شب ها همه میخوابند

 شب هم میرویم

صندلی شماره ۵

دور از پنجره

 

پی نوشت:۱-اگر کسی اولین باره به بلاگ میاد و این پستو خونده بره پست من میروم رو هم بخونه(البته اگه دوست داره!)۲-آب را درست مصرف کنید۳-صرفه جویی کنید۴-فرصت توضیح ندارم می خواهم بروم۵-یک خبر خوب تو بلاگ ماهی بالی هست برین بخونین