نخلستان سعدی

درون سینه ات نهنگی میتپد

نخلستان سعدی

درون سینه ات نهنگی میتپد

وقتی بچه نهنگ ۶ متری را نجات دادند

می شنوی؟

این صدای غربت من است

 که از دوردست های آشنا می آید

فراموشی سراسر جان تو را فرا می گیرد

و دنیای من برای همیشه

خاموش سرد و بی روح می ماند

و دل من تاریک می شود تاریک تاریک

و من یاد تو می افتم

و یاد تو

پی نوشت:۱-فکر کنم مال ۴ سال پیش باشه۲-به مسافرت کوتاهی میرم(میریم)۳-من مواظب خودم هستم شما هم مواظب خودتون باشید!

نظرات 5 + ارسال نظر
نیما 31 خرداد 1387 ساعت 10:57 ق.ظ http://0228city.blogsky.com

سلام و خداحافظ
داری می ری سفر کوچولوی من
به سلامت
دلمون واست تنگ می شه زود برگرد

-¤به کجا چنین شتابان¤
(گون (نیما) از نسیم (شقایق) پرسید)
-¤دل من گرفته زین جا٬
هوس سفر نداری ؟؟¤
-¤همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم ...¤
***
-¤به کجا چنین شتابان¤
-¤به هر آن کجا که باشد به جز این سرا٬سرایم ...¤
-¤سفرت به خیر! اما٬ تو و دوستی٬خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی٬
به شکوفه ها٬ به باران
برسان سلام ما را٫¤

×کدکنی×

لطف داری دیونه

غواص کاشف! 31 خرداد 1387 ساعت 12:32 ب.ظ http://www.nahang.blogsky.com

همه وقتی یاد ۴ سال پیش هامون می افتیم٬ یه گوشه دلمون تاریک و سدر میشه!!!!!! آه از این دنیای پیچیده ی ما ...

مرسی که سر زدی

چشم باز 31 خرداد 1387 ساعت 03:39 ب.ظ http://cheshmebaz.blogfa.com/

با پیگیری های شبانه روز دوستان گمنام صاحب دو وبلاگ افشاگر مشخص شد......
قصد داریم برخوردی نکنیم جز به شیوه خودش

مطلبت جالب بود
مسافرت بهت خوش بگذره

مرسی .خوب اما خسته کننده بود

دیگران 1 تیر 1387 ساعت 04:15 ب.ظ http://zedeeksir.blogfa.com

و این بود سرانجام شخصی که حقر حقیر حقیر بود....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد