شعر زیر را در۷ سالگی گفتم.خودم که می خونمش فقط می خندم!:
طاووس طاووس
همون طاووس پیر
که می خواد بمیره
طاووس خسته و گشنه
که تو دل قفس زندگی می کنه
من طاووسم طاووس
دختر کوچکی به من گفت:
پرها تو به من نمی دی
بیچاره دختر نمی دونست
طاووس که خسته باشه
تو قفس زنده باشه
پر نداره همیشه دعا می کنم تا بمیرم
فقط همین...
به طاووس پیرم
سلام
خیلی خوب شعر گفتی تو ۷ سالگی. والا ما الان تو ۷۰ سالگی هم نمیتونیم از این شعرا بگیم.
موفق باشی.
تمنا دارم!
اتفاقا خیلی جالبه! کاش هنوز هم مث اون موقع می نوشتی!
این تایید شما برای من فخر مباهات است!با سپاس
تو بچگیت به چنین معنای عمیقی رسید ؟؟؟
[لبخند از نوع نیش]
آفرین به شقایق ۷ ساله
[دست دست٬ شوله شوله]
حالا من چیم جالبه!
امیدوارم استعدادتو هنوز حفظ کرده باشی ....
زیبا بود و قابل تامل ..
از شعرهاو نوشته های امروزیت هم برامون بزار
کنجکاو شدم بدونم الان چه قلمی داری ؟!
سلام
مهاجر راست می گه منم می خوام بدونم
راستی می میری به منم سر بزنی ببینی چی می نویسم ؟؟؟
آخی...
من بچه که بودم خیلی شعر میگفتم! خالم برام یه دفتر خوشگل خریده بود شعرا و داستانامو توش بنویسم. هنوز دارمش. الان هیجی... همین وبلاگ نباشه چار تا جمله دری وری هم نمی نویسم... نمیدونم چرا...
اولین شعرمم این بود:
من میمونم موز میخورم
رو درختا آویزونم! :دی
کارتون میمون دیدم این شعره بهم الهام شد!
این شعرو تو ۲ سال و ۶ ماهگیم در کردم:دی
سلام مجدد
ببخشید ولی استعداد خوبی داری امیدوارم بجا ودرست از اون استفاده بکنی موفق باشی
مبارز
راحت باش مثل ۱۱۷۰ سالگیت که دایناسور شکار میکردیم تو کوههای اطراف پنجه علی .یادش بخیر